دبیرستان آزادگان چمگردان ( متوسطه اول ) | ||
پیرمردی می خواست به زیارت برود اما وسیلهی برای رفتن نداشت. .. به هر حال یکی از دوستان او، اسبی برایش آورد تا بتواند با آن به زیارت برود. یکی دو روز اول، اسب پیرمرد را با خود برد و پیرمرد خوشحال از اینکه وسیلهی برای سفر گیر آورده، به اسب رسیدگی میکرد، غذا میداد و او را تیمار میکرد. اما دو سه روز که گذشت ناگهان پای اسب زخمی شد و دیگر نتوانست راه برود. پیرمرد مرهمی تهیه کرد و پای اسب را بست و از او پرستاری کرد تا کمی بهتر شد. چند روزی با او حرکت کرد اما این بار، اسب از غذا خوردن افتاد و هر چه پیرمرد تهیه می کرد اسب لب به غذا نمی زد و معلوم نبود چه مشکلی دارد. پیرمرد در پی درمان غذا نخوردن اسب خود را به این در و آن در می زد اما اسب همچنان لب به غذا نمی زد و روز به روز ضعیف تر و ناتوان تر می شد تا اینکه یک روز از فرط ضعف و ناتوانی نقش زمین شد و سرش به سنگ خورد و به شدت زخمی شد. این بار پیرمرد در پی درمان زخم سر اسب برآمد و هر روز از او پرستاری میکرد... روزها گذشت و هر روز یک اتفاق جدید برای اسب مىافتاد و پیرمرد او را تیمار می کرد تا اینکه دیگر خسته شد و آرزو کرد کاش یک اتفاقی بیفتد که از شر اسب راحت شود. آن اتفاق هم افتاد و مردی اسب پیرمرد را دید و خواست آن را از پیرمرد خریداری کند. پیرمرد خوشحال شد و اسبش را فروخت. وقتی صاحب جدید، سوار بر اسب دور می شد، ناگهان یک سؤال در ذهن پیرمرد درخشید و از خود پرسید من اصلا اسب را برای چه کاری همراه خود آورده بودم؟!! اما هر چقدر فکر کرد یادش نیامد اسب به چه دلیلی همراه او شده بود ؟!! پس با پای پیاده به ده خود بازگشت و چون مدت غیبت پیرمرد طولانی شده بود همه اهل ده جلو آمدند و به گمان اینکه از زیارت برمی گردد، زیارتش را تبریک گفتند! تازه پیرمرد به خاطر آورد که به چه هدفی اسب را همراه برده و اهالی ده هم تا روزها بعد تعجب می کردند که چرا پیرمرد مدام دست حسرت بر دست می کوبد و لب می گزد...!!! بسیاری از ما در زندگی محدود خود، مانند این پیرمرد، به چیزها یا کارهایی مشغول مىشویم که ما را از رسیدن به هدف واقعیمان بازمی دارند ولی تا موقعی که مشغول آنها هستیم، چنان آنها را مهم و واقعی تلقی می کنیم که حتی به خاطر نمی آوریم هدفی غیر از آنها هم داشته ایم...؟!
[ سه شنبه 91/8/23 ] [ 11:49 صبح ] [ کرمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |